حکایت عشقمان

حکایت عشقمان

تا آنجا که نفس در سینه است ، یک نفس دوستت دارم تا آنجا که دنیایی هست و

من زنده در این دنیا ، دوستت دارم تا اوج آسمان ، به رنگ عشق ، به رنگ روشنی ها…

تا آنجایی که کسی نمیبیند ، تا جایی که کسی نمی آید ، دوستت دارم و از

نهایت بی نهایت میگذرد ، نه شبیه لیلی و نه مثل مجنون قصه ها لیلی و مجنون ها

می آیند و میروند در این روزها ، هر کسی ادعای دیوانگی دارد در این دنیا من نه

مجنونم و نه فرهاد تو ، من هستم عشق بی همتای تو ، من برای توام و تا ابد در

 قلب تو ما برای هم زنده ایم ، نه به عشق دیگران ، این حکایت همیشه میماند در عشقمان!

و آنکه ادعا کرد عاشق است و دل زد به دریاها ، رفت به سوی آن دنیاها ،

هنوز هم نمیفهمد معنای واقعی عشق را ، من عاشقت شدم و یک قدم پا گذاشتم ،

همه ی گذشته ها را جا گذاشتم ، تا رسیدم به تویی که همین سوی دنیایی ، در

کنار همین ساحل دریایی! تو همینجایی در قلب من ، به خاطر عشق گذشتیم از

هم ، تا از این گذشتن ها تنها عشق به جا بماند ، نفرت و فراموشی ها در همانجا بماند ،

 تا یکجا برسیم به هم ، همانجا قدم بزنیم در کنار هم ، برویم و برویم تا برسیم به  نهایت عشقمان !

با تو رسیدم تا آنجایی که دلهایمان به آرامش میرسند ، قلبهایمان طعم واقعی با هم بودن را میچشند،

نه در اینجا تاریکی است و نه دلهره از آنهایی که خاموشی را به همراه خود دارند !

تا آنجایی که هیچکس جز من و تو نمیبیند دوستت دارم ، حالا با آن چشمان زیبایت عمق قلب مرا

ببین که تا  کجاها دوستت دارم ...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:
[ جمعه 9 خرداد 1393برچسب:, ] [ 22:13 ] [ بیگی ] [ ]