نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





♥ما از اوناش نیستیم که لبامون قلمبه باشه.


♥ما ازاوناش نیستیم هیکلمون چشمگیر باشه.


♥ما ازاوناش نیستیم که موهاش بلونده چشاش کشیده و رنگیه.


♥ما از اوناش نیستیم ک یه پسر مارو ببینه بگه اووف چه هلوویی!!!!!


♥ما داف نیستیم داداش من.


♥ما صبح تا شب تو رختخوابت نیستیم.


♥جیگر نیستیم......!


♥اما میدونی؟؟؟دلمون هرزه نیست وقتی میگیم دوست داریم

 

از ته قلبه پاکمونه میتونی درک کنی ؟؟اگه بتونی

 

بخاطر ظاهر بقیه دلمو نشکونی و دوسم داشته باشی مردی...!!!!!!!!



♥بسلامتی دخترای پاک

 


[+] نوشته شده توسط بیگی در 12:45 | |







زن....

 

سینه ی برجسته نیست!

 

لب های قرمز موی  مش کرده  ابروی برداشته نیست!

 

زن...

 

لباس سفید شب با شکوه عروسی بوی خورش قورمه سبزی هوس شبهای جمعه نیست!

 

زن....

 

کمر درد ماهانه پوکی استخوان ضعیفه ی پابه ماه نیست!

 

حالت تهوع استفراغ دردهای کشنده زایمان ومادر بچه هایت نیست!

 

زن....

 

عصای روز پیری پرستار وقت مریضی

 

رفیق پای منقل!

 

مزه بیار عرق!

 

وشب نشینی های دوستانه نیست!

 

زن...

 

وجود دارد.روح دارد

 

قدرت جسارت پا به پای یک مرد زور دارد

 

عشق .نیاز.محبت.ویک دنیا آرزو دارد

 

زن همیشه همه جا حضور دارد

 

واگر تمام این ها یادت رفت

 

تنها یک چیز را به خاطر داشته باش که

 

هنوز هیچ کجا.هیچ زمانی هیچ مردی پیدا نشده که بتواند که یک روز

 

فقط یک روز جای یک زن باشد....

 


[+] نوشته شده توسط بیگی در 12:43 | |







عاشق شدن چیز ساده ایست ….



آنقدر که همه ی انسانها توان تجربه کردن آن را دارند !


مهم عاشــــــــق ماندن است ؛


بی انتــــــــــها بی زوال تا ابــــــد ؛


بی منـــــت ...

                          


[+] نوشته شده توسط بیگی در 12:42 | |







من زن بودنم را دوست دارم......

 

نه اینکه همیشه خشنود باشم......

 

اما دوست دارم.........

 

همین که از یک دستبند رنگی سر خوش میشوم........

 

همین که میتوانم موهایم را بلند بلند.......

 

کوتاه کوتاه کنم وچیز شگفت آوری نباشد این کوتاه وبلند کردن ها.....

 

همین که میتوانم ارغوانی وآبی وزرد وصورتی وقرمز بپوشم ..........

 

همین همدم مادر بودن.....

 

مورداعتماد پدر بودن.......

 

همین که میتوانم مادری کنم......

 

آسان اشک بریزم .............

 

آسان بخندم.......

 

همین نیرومند بودن را .....

 

همین نازک بودن وشکیبایی را دوست دارم.........

 


[+] نوشته شده توسط بیگی در 12:42 | |







این کشور جای خوبی است چــرا بــد بــاشــد؟

 

آدمــای لبــریز از نفــرت! عشــق های پر از شــهوت!

 

عــرق ســگی های پــست فــطرت! همــه چــیز خــوب اســت....

 

چــرا بــــد باشــد؟ عشــق مــیان پــاهــای آدمها نفــس میــکشد..

 

شــرافت آدم ها هــم آغــوشی ســت...

 

فــاصــله هر عــشق با عــشقه بعدی یــک قهر یک ساعته است

 

با ایــن هــمه خــوبــی چــرا بد باشــد! من هم در این کشور آرامــــــــــــم!

 

ماننــد ارضــا شــدن قلمم روی کاغذ میــنویسم روزگــارم خــوب اســت...!

 


[+] نوشته شده توسط بیگی در 12:41 | |







 

گاهی وقت ها ،فقط گاهی وقت ها

 

دوست دارم کسی دستهایم را در دستش بگیرد

 

زل بزند به چشمانم وبگوید...

 

...حق باتوست...

 

حتی اگر حق با من نباشد


[+] نوشته شده توسط بیگی در 12:41 | |







با تو هستم ای دختر ایران زمین:

 

چرا فکر میکنی چون دختری همیشه باید غمگین باشی؟

 

شکست خورده باشی؟

 

یاد بگیر که تو دختری! یاد بگیر که کلاس بزاری که ناز کنی!

 

اون خیلی بیجا کرده که تو رو ناراحت کنه!

 

خیلی بیخود میکنه اشکتو در اره!

 

اصلا برا چی به یه موجود مذکر اجازه میدی شادی زندگیتو ازت بگیره؟!

 

این اسمش عشق نیست به خدا!

 

خودتو گول نزن!کسی که عاشق تو باشه هرگز نمی تونه غمتو ببینه!

 

چه برسه به اینکه خودش عامل غمت باشه!!

 

دختر باش!دخترونه ناز کن!دخترونه فکر کن!

 

دخترونه احساس کن!دخترونه استدلال کن!دخترونه زندگی کن!

 

اما بدون غم رو اشتباهی توی فرهنگ دخترونه ی تو جا دادن!

 

عاشق شو که زندگی کنی!

 

اما حواست باشه با حسای الکی که این روزا به عشق تعبیر می شه

 

به زندگیت کوچکترین خدشه ای وارد نکنی....

 

دختر باش وافتخار کن دختری.......


[+] نوشته شده توسط بیگی در 12:41 | |








آی خدا
 

 

 


چرا؟

 

 

 

چرا بهم حق انتخاب ندادی؟

 

 


چرا کسی ازم نپرسید که: هی بشر! تو اصلاً می خوای بیای تو این دنیا یا

 

 

 

نه؟!

 

 

 

 

 

خدایا! چرا بهم نگفتی که این دنیا اینقده نامرده؟

 

 

 

 

 

چرا نگفتی که اینجا آزادی معنی نداره؟

 

 


چرا نگفتی که اینجا دل فقط یه نماده؟

 

 

چرا نگفتی که نمی شه رو هیشکی حساب کرد؟

 

 


چرا نگفتی که همه یادشون میره از کجا اومدن، کجا قراره که برن؟

 

 


چرا نگفتی کسی اگه خوبی هم بکنه، فقط واسه اینه که خودش سودی

 

 

می بره ازش؟

 

 

 

آی خدا!

 

 


تو که نشستی تو اوج آسمون

 

 

 

آی خدایی که همیشه می بینی ماها رو!

 

 


شده تا حالا دلت بسوزه واسه منی که هیچوقت نخواستم باشم رو

 

 

 

زمینت؟

 

 


شده یه بار پیش خودت برگردی بگی:

 

 


آخی! بیچاره!

 

 


اصلاً می دونی چیه؟

 

 


من نخواستم که برگردم به اونجایی که ازش اومدم

 

 

 

فقط منو ببر جایی که هیشکی کاری به کارم نداشته باشه

 

 


اینکه تنها باشم، تنهای تنها، واسه خودم زنده باشم،

 

 


همین کافیه برام!

 

 

 

 

 

 

 

 

چون اینجا من یاد گرفتم که نمی شه رو هیشکی حساب کرد

 

 


حتی اگه اندازه یه دنیا دوسش داشته باشی،

 

 


نباید بش تکیه کنی!

 

 

 

 


آی خدا...


[+] نوشته شده توسط بیگی در 12:39 | |







ســــــــاده نگـــــــــذر...

 

به یــــــــاد داشتــــه باش..

 

"ایــــــــن" دلـــــنوشته ها را....

 

یـــک " دل " نوشـــته است....!

 


[+] نوشته شده توسط بیگی در 12:37 | |







g


[+] نوشته شده توسط بیگی در 12:36 | |



صفحه قبل 1 ... 7 8 9 10 11 ... 164 صفحه بعد